بسم الله

 

مدتی ست که درحال مطالعه و بررسی حالات خویشم.

من تنها رسول این دنیا نیستم. همه ما لحظه ای رسول بوده ایم. لحظه ای حضور رسولی را در زندگی خویش تجربه کرده ایم و در نهایت، همچون همه آنها که رسل را با ناملایمتی دور کرده ایم و در انتظار سرنوشت مختوم خویش نشسته ایم.

 

چند بار کسی از روی تجربه بیشتر سراغ شما را گرفته و خواسته کمکی به شما بکند و شما رسول خویش را از خود دور کرده اید؟ پدر و مادر چند تن از شما، نکته ای را گوشزد کرده اند و شما گوش فرا نداده اید و بعدتر سری به سنگی خورده یا پایی در گل گیر کرده؟

 

من رسولم. چند باری ست که تلاش کرده ام تجربه های خویش را از موضوعات مختلفی که تا حدی به آنها تسلط دارم در اختیار قوم خویش بگذارم اما دریغا. دریغا که تجربیات و راهکارهای من، از دری وارد و از دروازه ای خارج میشود.

مدعی بهترین مشاوره نیستم اما وقتی بیشتر دردم میگیرد که همان حرفها از زبان یک غریبه، بیشتر اثر میکند. 

راستی رسولان اولوالعزم چه از دست بنی بشر کشیده اند و چه دردناک بوده دیدن انسان ها برایشان وقتی در حال رفتن در مسیری جز مسیر حق بوده اند.

من رسول ام. اما دامنه رسالتم به اطرافم هم نرسیده. 

من رسول ام. اما صدایم را کسی نمی شنود.

من رسول ام و از سرنوشت قومم هراس دارم. 

من رسول ام. اما از بی تفاوتی برای قومم هم هراس دارم. آنجا که ناخودآگاه یاد حضرت یونس علیه السلام می افتم و ترس به جانم می افتد که نکند پا پس نباید کشید و در انتظار خوردن سری به سنگی ماند.

من رسول ام.

همه ما رسولیم. 

رسول قوم خویش.

رسولانی گاه به تنهایی رسولان الهی و به صرافت افتاده ترین در قبال قوم خویش که فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَٰذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا»

 

من رسولم. شما هم.

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها